به شهر من یکی مهربان دوست بود | ||
در انتظار دیدنت چشمانم بره نشسته است مهربانم ،غرق در بی نهایت های دور
[ پنج شنبه 89/2/23 ] [ 9:14 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
در انتظار دیدنت چشمانم بره نشسته است مهربانم ،غرق در بی نهایت های دور
[ پنج شنبه 89/2/23 ] [ 9:5 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
سلام دوستان عزیز امروز دلم پر است از هرچی غمه،امروز هوای دلم چون آسمان ابری اصلا دوست ندارم روزی ،روزگاری مثل امروز باشه ،که مجبور باشی همیشه سربلند در عشق و مغرور نسبت به معشوق خود باشید.
بشکن ای دل که شکستن این زمان ،سزای توست بنال ای بلبل دستان که صدای ناله،صدای توست بسوز و ببار ای چشم که جای فغان است آن ویرانه که در سینه دارم،مهربان جفای توست خواهم که جان را تسلیم جانان نمودن این جان و این تن ،همه به فدای پای توست سوختم در فراق تو ای یار مهربان این دود که بر آسمان شد،آشیان صفای توست نرگسهای عاشق خشکیده و شقایقها واژگون باغبانا،این همه حاصل از چون و چرای توست روزها شب شد و آرزوها دشتی از سراب منیرا بتابان نور خود ،دلم در انتظار جلای توست دلم ازتن برون شد،چون رمه از رمگاه به دل شادم که این غم ،سبب شادی توست مهربانم این گوی تو و این کاسه چشم خانه ام بزن ضربه ایی که در حسرت ضربه چوگانی توست [ چهارشنبه 89/2/22 ] [ 8:46 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
اگرچه لایق نبود این دل دو خط عاشقانه اگرچه نبودی مرحمی هرگز بر این دل دیوانه اگرچه نمی بینی جان کندنم را یا که هرگز نبودی مهر مهربان را اگرچه مشتعلم و سوزان در فراقت اگرچه ندارم به تن نا و به پایم طاقت اگرچه در مرامت نیست مرامی یا که از وفا نگرفته ای تو جامی اگرچه مهربان را می کشی هردم به جفا اگرچه بر عشقت می بالی در خفا اگرچه عشقت کاشانه ات به حرمان گرفت اگر چه اذ این حرمان ،شررم بر جان گرفت اگرچه نیستی در بزم عاشقان عشق پاک اگرچه خطا رفتی در بر مدعیان سینه چاک می نویسم من برایت از این دل اندوهناک می نویسم با دستی لرزان از این عشق سوزناک عشقم را به راهت بی پیرایه پرداختم سنگی بودم که خود را به نازت موم ساختم غرورم را به قربانگاه ناپاکی کشاندم دلم را مرکبی از زر تو تازان و پران در عشق خود من سوزان و گریان در وهم خود سایه ایی شوم و سنگین بر سرم بود کبودی ضربه ای سخت بر تارکم بود اما می آمدم پیوسته بر مزار خویش تا که شاید مرهم نهی بر دل ریش می کُشیم اما بی پروا دم به دم می دری سینه ام را نه بیش و نه کم می سوزانی دلم،دلم راه تو دارد نمی گزی لبم،لبم نام تو دارد از بهر تو قاف را بارها رفته ام دست خودرا بهر نامت تفته ام نمی دانستم عشق یعنی فریاد سکوت نمی دانستم عشق یعنی سفره خالی دل، از قوت لایموت نمی دانستم ره عشق رهی پر سوز و ساز است نمی دانستم بازی بزرگان بازی کنجشکک و باز است می دانم اما عشق مهربان ،عشقی منیر است می دانم اما عشقی مهربان رو به فزون وکثیر است [ چهارشنبه 89/2/22 ] [ 8:38 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
اگه یکی اگه یکی رو دیدی که اگه یکی رو دیدی که اگه یکی رو دیدی اگه یکی رو دیدی که اگه یکی رو دیدی که اگه یکی رو دیدی که اگه یکی رو دیدی که اگه یکی رو دیدی بعد اگه یه روز دیدیش یه گوشه افتاده و یک لباس سفید روش کشیده ، بدون واسه خاطر تو مرده. [ سه شنبه 89/2/21 ] [ 11:26 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
آرام اما بیقرار در گوشه ای با خود خلوت کرده و زانوی غم در بغل دوباره شب و خواب و کابوس و وحشت بودن اما چیزی نیافتن.فردا می شود نور آفتاب چشمانم را نوازش می 21/2/85 [ سه شنبه 89/2/21 ] [ 11:1 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |