سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به شهر من یکی مهربان دوست بود
قالب وبلاگ
لینک دوستان

ایکاش در شهرمان
اندکی وفابه فروش بود

بغض های فرو
خورده از عشق،در خروش بود

ایکاش سهراب،گفته
بود دل خوش سیری چند

تا که نشاید دست
هایمان اینگونه بی توش بود

ایکاش می گفت،تا
مهربانی هست زندگی باید کرد

تا شاید اینگونه
نبود که شقایق در فغان و جوش بود

ایکاش قبله اش گل
رخسار یار بود،نبود یک گل سرخ

تا شاید که نبود
در فصل برگ ریز،قبله اش خاموش بود

ایکاش نبود دشت سجاده
او،آب وضو تپش پنجره ها

سودای عشق سجاده
و آب وضو،مخمور می فروش بود



[ دوشنبه 89/7/26 ] [ 7:44 صبح ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 45012