به شهر من یکی مهربان دوست بود | ||
عشق، کویری که در او باران نیست پژمرده ایی که از سراب در امان نیست عشق افسون سرشت گشته است ریش نگشته دل، در این عصیان نیست افسوس که عشقِ جاودانه، نیست گل سرخی ست که عمرش پایان نیست عشق خاطره سبزی ست که بیمش از خزان نیست عشق نسیم خوش صبحگاه است که زیبش در سینه نهان نیست عشق حدیث شیشه و سنگ است سنگ را حرمتی بر عشق عیان نیست عشق گاه تگرگ است و گاه شقایق در این مسلخ ذبیحی جز گلبن بی زبان نیست عشق رقص قاصدک بر بال باد است تار تنیده را جز پروانه در دامان نیست عشق زنبق وجود است و نار نی آتش عشق را سوزی جز سوز میان نیست عشق کوک سیم تار است نوایی دلنشین تر از شور و اصفهان نیست عشق دیدن رخ ماه در رخ یار است تصویری در دلم جز نقره فام تابان نیست عشق مهربان است و دگر هیچ در این هیچ جز صبوری هیچ در بیان نیست [ سه شنبه 89/3/11 ] [ 9:46 صبح ] [ ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |