سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به شهر من یکی مهربان دوست بود
قالب وبلاگ
لینک دوستان

ای
که روح عشق تو روح
 مجنون بود

سینه
ات از حک مهربان چون بیستون بود

کرم
کوچک جان خود را در پیله جا گذاشت

جانش
را به جان آفرین در آخر وا گذاشت

قاصدکها
گفتند پیغام پروانه را

مهربان،مهربان ،دوست
می دارم تو را

گهی
پر ،گهی تهی از عشق گردی

گهی
ساکن ،گهی روان از عشق گردی

شقایقها
آمدند همه زنبق به دست

کنار
جسم بی جان پروانه همه دست به دست

نرگسها
همه مرثیه خوان عشقش بودند

نیلوفران شرمنده
از گلگونی رخش بودند

عجب
بدرقه ای بود پروانه را

عجب
شرری بود بال پروانه را

تیر
بهتان سوی پروانه پرواز داشت

پروانه
اما سینه ای بازِ باز داشت

پروانه
آموخته
 بود اما صبوری را پیشتر

زین
سبب پذیرا بود تیرها را بیشتر


[ سه شنبه 89/3/18 ] [ 9:14 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

دلی
بسوخت ،اشکی بریخت

عشقی
بسوخت ،جامی بریخت

آسمان
نیلگون هوا طوفانی

همه
منتظر بهر اتفاقی ناگهانی

پروانه
آرزوی پرواز داشت

پر
زدن را در هوای یار
 به سر داشت

کرم
بیچاره پیله را هموار نمود

عشقش
بهر شمع او را رسوا نمود

شمع
او را بهر این مهمانی دعوت نمود

اما
حیف پروانه
 در برش کوچک می نمود

ای
که حسرت پرواز به دل داشتی

خود
نمی خواستی آنچه را بگذاشتی

ای
که بادبان کشتی ات بر آب شد

 عشق توچون حبابی بر آب شد

ای
که ساغرت از پیمانه خالی گشته است

تویی که
جامت بشکسته جامی گشته
 است

ای
که خون دل بنوشانند تو را
 جام به جام

تا
به کی پیمانه ات چون زهرباشد به کام


[ سه شنبه 89/3/18 ] [ 9:12 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

عشق یعنی هورم نفس ، داغ ،داغ

عشق یعنی بوییدن گل از لای در باغ

عشق یعنی التهاب التماس

عشق یعنی مروارید ،یه قطعه الماس

عشق یعنی زلالی رود وجود

عشق یعنی به درگاه یار به سجود

عشق یعنی مستی از جام نگاه دوست

عشق یعنی پستی رانده شدن از در دوست

عشق یعنی صدای تیشه فرهاد

عشق یعنی مجنون از لیلی به فریاد

عشق یعنی گداختن در انتظار

عشق یعنی خطر کردن با اختیار

عشق یعنی دیدن خنده یار

عشق یعنی سیل اشک ،بی اختیار

عشق یعنی بودن لب روی لب

عشق یعنی صبر لبالب

عشق یعنی شرمساری ایوب

عشق یعنی یوسف واسه یعقوب

عشق یعنی دوست داشتن بی انتها

عشق یعنی ایستادن و سوختن تا انتها

عشق یعنی رنگ سرخ شقایق

عشق یعنی پارو واسه قایق

عشق یعنی ترنم زیبای بارون

عشق یعنی نفیر صدای کارون

عشق یعنی همه زیبایی دیدن

عشق یعنی خود ندیدن ،یار دیدن

عشق یعنی رنگین کمان را یک رنگ دیدن

عشق یعنی بر عاشقی دم مسیحا دمیدن

عشق یعنی رنگ آبی آسمون

عشق یعنی وسعت دریا مث مهربون


[ پنج شنبه 89/3/13 ] [ 7:48 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

مهربانم روزت مبارک

ایامت پیوسته به کام

عمرت تا به ابد مدام

خوشحالی قرین حالت باد

یمن خوش اقبالت باد

 


[ پنج شنبه 89/3/13 ] [ 7:46 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

عشق، کویری که در او باران نیست

پژمرده ایی که از سراب در امان نیست

عشق افسون سرشت گشته است

ریش نگشته دل، در این عصیان نیست

افسوس که عشقِ جاودانه، نیست

گل سرخی ست که عمرش پایان  نیست

عشق خاطره سبزی ست

که بیمش از خزان نیست

عشق نسیم خوش صبحگاه است

که زیبش در سینه نهان نیست

عشق حدیث شیشه و سنگ است

سنگ را حرمتی بر عشق عیان نیست

عشق گاه تگرگ است و گاه شقایق

در این مسلخ ذبیحی جز گلبن بی زبان نیست

عشق رقص قاصدک بر بال باد است

تار تنیده را جز پروانه در دامان نیست

عشق زنبق وجود است و نار نی

آتش عشق را سوزی جز سوز میان نیست

عشق کوک سیم تار است

نوایی دلنشین تر از شور و اصفهان نیست

عشق دیدن رخ ماه در رخ یار است

تصویری در دلم جز نقره فام تابان نیست

عشق مهربان است و دگر هیچ

در این هیچ جز صبوری هیچ در بیان نیست


[ سه شنبه 89/3/11 ] [ 9:46 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

سلام مهربان

امروز چون ایام قدیم به شوق دیدارت آمدم و ماندم و چون گذشته ،در ازدحام تنهایی پنجه بر شیشه می ساییدم.تابی برایم نیست،آتشی عمق وجودم را می سوزاند ودم نمی اورم.ملتهب و لرزانم،تمام وجودم لبریز از حصرت دیدار است و دستانم کوتاه از دامانت.

فقط می دانم بر آنچه که میگفتم بیشتر بر خود مغرورم و بیش از همه زمان ها دوستت دارم.


صبوری یعنی بال پروانه را سوختن

صبوری یعنی لب از لب دوختن

صبوری یعنی چشم برهم نهادن و مردن

صبوری یعنی از حجم عشق خوشه ای نبردن

صبوری یعنی ندیدن آنچه دیدنی ست

صبوری یعنی نگفتن آنچه گفتنی ست

صبوری یعنی حجم دل از انبوه خاطرات

صبوری یعنی پناه بردن به می و مسکرات

صبوری یعنی بنده ساقی و ساغر شدن

صبوری یعنی از سراب عشق سیراب شدن

صبوری یعنی محو رخ یار بودن

صبوری یعنی واله یار و دل ننمودن

صبوری یعنی انتظار ،انتظار،انتظار

صبوری یعنی دیدن عقربه های ساعت بی عار

صبوری یعنی انتهای بی کسی

صبوری یعنی نگرانی ،دل واپسی

صبوری یعنی آغوش خالی عشق

صبوری یعنی کلاغ در وادی عشق

صبوری ،رنگ بنفش زنبق است

صبوری ،صدای ضجه نیم شب است

صبوری ،داغ عشق مهربان ست بردل

صبوری ،پای عشق بانوی عشق ست درگل


[ سه شنبه 89/3/11 ] [ 7:53 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

یکی سرخوش ومست از طعم روزگاران

یکی دلخوش از،خنده مهربانان

یکی معشوق و مغرور

یکی عاشق و رنجور

یکی انکار ویکی معما

یکی خواهش،یکی تمنا

یکی  منیروطناز

یکی امین و پاکباز

یکی آنکه دارد جرم بسیار

که جرمم هست به هجرانش گرفتار

یکی معصوم و دل فریب است

که عصمتش خاص منیر است

یکی به جان عشق آتش افروخت

یکی وفاداری زمجنون آموخت

[ پنج شنبه 89/3/6 ] [ 10:47 صبح ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 45040